حجت الاسلام حمیدرضا حدائق: دل بستن به مادیات نتیجه ای جز خسران ندارد/ افرادی که مرگ را فراموش می کنند، راحت گناه می کنند
این استاد اخلاق گفت: اگر شیعه مسلمانی به دنیا دل بست، به همین دنیا واگذاشته می شود؛ چرا که دل بستن به مال دنیا و فرزندان نتیجه ای جز خسران ندارد.
به گزارش روابط عمومی مجتمعهای ولایت، حجت الاسلام حدائق در جلسه درس اخلاق مجتمع ولایت با بررسی روایتی از حضرت زهرا(س)، اهمیت دل نبستن به مادیات و توجه به مرگ و عالم قبر را تاکید کرد.
وی به ایام شهادت حضرت زهرا(س) اشاره کرد و گفت: ایشان در روایتی چند درس و پیام مهم را به ما تعلیم می فرماید. حضرت زهرا(س) می فرماید:«حُبّب اِلَیَّ مِنْ دنیاکُم ثلاثُ: تلاوه کتاب الله والنّظر فی وجه رسول الله والانفاق فی سبیل الله، سه چیز از دنیای شما محبوب من گشته است: تلاوت کتاب خدا، نگاه به صورت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و انفاق در راه خدا.». شیعیان ما بدانید که در دنیا باید به چه چیزهایی دل ببندید.
مدیر حوزه علمیه منصوریه شیراز گفت: گاهی ما غافل هستیم و در دنیا به مسائلی دل می بندیم که عاریتی است؛ لذا لطمه و ضربه هم می خوریم. صحابه پیامبر(ص) در صف مقدم سپاه اسلام بودند،اما به واسطه همین دل بستن ها ضربه خوردند، جا ماندند. دل بستن به مال دنیا و فرزندان نتیجه ای جز خسران و زیان نیست.؛ لذا وجود مقدس امام زین العابدین(ع) در دعای ابو حمزه ثمالی به خداوند اینگونه عرضه می دارد؛ سَیِّدِی أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی، مولای من حب دنیا را از دل من خارج کن.».
حجت الاسلام حدائق ابراز کرد: در حالات مرحوم آخوند خراسانی نقل می کنند، ایامی که ایشان در نجف بودند، جوانی از ایران به نجف برای حضور در پای درس آخوند خراسانی سفر می کند. قدیم اینگونه بود که کاسب ها، بازاریان و تاجران زمانی که می خواستند کسب و کار و تجارت را شروع کنند، ابتدا فقه و اداب بیع و خرید و فروش را می آموختند و با طلاب پای درس مکاسب می نشستند. مرحوم آخوند خراسانی توجه ویژه ای به این جوان داشتند، جوانی که طلبه نبود و برای آموختن آداب خرید و فروش پای درس حضور داشت تا با علم به حکم، کسب و کاری را آغاز کند. این جوان هم علاقه مند بود و صبح ها می آمد و صف اول مجلس درس استاد حاضر می شد و چند ماهی به همین منوال گذشت.
حدائق در ادامه گفت: بعد از چند ماه جضور مستمر این جوان در کلاس درس آخوند خراسانی، چند روزی غیبت کرد و نبود او طولانی شد و استاد نگران حال او شدند و می دانستند جوان غریب است و از ایران امده است، تعدادی از شاگردها را مامور کردند که در نجف بگردید و محل اقامت او را پیدا کنید، شاید بیمار شده است و کمک می خواهد. طلاب محل اقامت او را پیدا کردند و همخانه او در را باز کرد و گفت او در بستر بیماری افتاده است و بر بالین او رفتند و دیدند حالش سخت است و گفتند ما مامور هستیم که به او کمک کنیم، اگر مشکل و مساله ای بود ما را بی خبر نگذارید. در صحن امیر المومنین(ع) پای درس اخوند خراسانی هستیم و اگر مشکل و نیازی بود به ما رجوع کنید و همخانه جوان پذیرفت.
به همین منوال گذشت و غیبت های این جوان به یک ماه رسید، بعد از یکماه روزی که شاگردان محضر استاد نشسته بودند و سوالات خود را می پرسیدند، همخانه جوان آمد و در جمع این شاگردان نشست. همخانه گفت جوان در بستر احتضار است و از استاد خواست شاگردان را بفرستد تا شهادتین را بر زبان او جاری کنند.
استاد اخلاق در ادامه با بیان حصائل اخلاقی آخوند خراسانی گفت: ایشان و عده ای از شاگردان پشت سر ایشان بر بستر شاگرد جوان حاضر شدند. او در بستر احتضار از هوش میرفت و به هوش می آمد و حالات و ساعات پایانی عمرش بود. آخوند شهادتین را تکرار کردند. «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا عبده و رسوله»، جوان دو شهادت را گفت و استاد شهادت سوم را بر زبان جاری کردند «اشهد ان علیا ولی الله» جوان سکوت کرد. سه مرتبه استاد تکرار کرد و جوان هر سه بار سکوت کرد. استاد فکر می کردند جوانی که از معارف اهل بیت(ع) بهره مند بوده است، از زمره کسانی بوده که حب علی و اهل بیت(ع) در دلش جایی ندارد، به همین خاطر اتاق را ترک کردند. از حال او بی خبر بودند و یکماه گذاشت. روزی استاد از بازار به سمت حرم می آمدند و از جلوی مغازه ای رد شدند و در مغازه ای جوانی شبیه به همان جوان شاگرد دیدند که غذا می خورد. تعجب کردند که اگر همان جوان باشد، باید زیر خروارها خاک باشد، از روی حس کنجکاوی وارد مغازه شدند و به جوان سلام کردند. تا چشمان جوان به استاد افتاد، برخواست و ایشان را تحویل گرفت و استاد متوجه شد همان جوان شاگرد است که در بستر احتضار است. استاد دو سوال پرسید. ما در کنار بستر تو حاضر شدیم و دیدیم حالات و ساعات پایانی عمر تو بود، چه بر تو گذشت که اکنون اینجا نشستی و غذا میخوری؟ تو شیعه علی و مجب علی هستی. اگر شبعه و محب علی هستی و قطعا چنین است، چرا در آخرین لحظات شهادت بر ولایت علی نگفتی؟
حجت الاسلام حدائق در ادامه این داستان شنیدنی به نقل از آن جوان گفت: جناب استاد تمام مطالبی که گفتید به خاطر دارم. در آن لحظات سخت شما و دوستان کنار بستر من حاضر شدید و شما شهادت اول و دوم را گفتید و من بیان کردم تا به شهادت حضرت علی(ع) رسید. دلیل آمدن من از نجف به ایران این بود که یک سهم الارث کثیری داشتم که می خواستم با علم به احکام خرید و فروش و بیع و تجارت، کسب و کار خود را اغاز کنم؛ لذا با علم به این نیت از ایران به نجف آمدم و زمانیکه وارد شهر نجف شدم، انسان معتقد و امینی را پیدا کردم و خانه ای را مشترکا اجاره کردیم. اتاقی متعلق به من و اتاقی متعلق به این فرد بود. در اتاق من، پستویی بود که در آن قسمتی از زمین را حفر کردم و دفینه ای را درست کردم و تمام طلا و جوارات و ارثیه را پنهان کردم و قصدم این بود وقتی احکام و آداب بیع و تجارت را یاد گرفتم، با این طلا و جواهرات کسب و کار را به برکت امیر المومنین(ع) اغاز کنم.
کسی از جای طلا و جواهرات با خیر نبود، تا آن لحظه موعود فرا رسید و شهادت دادن بر ولایت امیر المومنین(ع) فرا رسید و شما شهادت را بر من جاری کردید که دیدم شیطان مقابل بستر من حاضر شد و گفت اگر شهادت بر ولایت امیر المومنین(ع) دادی، دیگر رنگ طلا و جواهرات و پول ها را نمی بینی.
همین کلام را که شیطان گفت، زبان من قفل شد و مرتبه دوم که شهادت را بر من جاری کردید، دوباره شیطان بر بستر من حاضر شد و آدرس دقیق دفینه را داد و گفت اگر شهادت بر ولایت امیر المومنین(ع) را جاری کنی، دیگر رنگ این طلا و جواهری را نمی بینی .
مرتبه سوم که شهادت را جاری کردید و خواستم تکرار کنم، دوباره شیطان مقابل بستر حاضر شد و دیدم کیسه طلا و جواهر در دستش است و تکان می داد و می گفت اگر شهادت دادی، دیگر رنگ طلا و جواهر را نمی بینی اینجا بود که شما و شاگردان بلند شدید و از اتاق و مجلس خارج شدید و ما ماندم و حال خراب و بدون شهادت دادن بر ولایت.
در جوار بارگاه حضرت علی(ع) به نیت فراگیری احکام، بدون شهادت دادن در حال جان دادن بودم، اینجا بود که متوسل به امیر المومنین(ع) شدم و گفت آقا بر ما نپسندید که در چنین حالتی بدون شهادت دادن بر ولابت شما جان بدهم.خودتان عنایتی کنید و دست ما را بگیرید.
جوان گفت چون متوجه شدم دلیل شهادت ندادن تعلق و وابستگی به مال دنیاست، در آخرین لحظات نذر کردم و گفتم خداوندا اگر سالم از این بستر بلند شدم و عمر دوباره به من عنایت کردی، از فردای روزی که از بستر خارج می شوم، با این ارثیه طلا و جواهرات، غذا و طعام تهیه می کنم و هم خودم می خورم و هم به فقرا می دهم. به برکت حضرت علی(ع)، عمر دوباره به ما داده شد و اکنون که اینجا هستم به نذر خود عمل می کنم و با این ارثیه، به فقرا و نیازمندان کمک می کنم.
باز می گردم به روایتی که ابتدا عرض کردم، حضرت فاطمه(س) فرمودند شیعیان اهل بیت(ع) بدانند که در دنیا به چه چیزهای دل می بندند که دل بستن به اینها بار اخروی ما را می بندد.
حجت الاسلام حدائق در پایان یادآور شد: اگر می بینید در رزق و روزی و امورات زندگی خلل و گرهی افتاده است، ببینید چوب بی توجهی به کدام عمل واجب را می خورید؟ چوب ارتکاب کدام عمل حرام را می خورید و تا فرصت داریم خودمان را اصلاح کنیم. تا اجل مقرر نرسیده است خودمان را اصلاح کنیم.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.